Avazak.ir
چت روم

قالب

دوستون دارم روژین :)

me

only me

وبلاگ عزیزم سلام 

یه ماهی میشه بهت سر نزدم دفتر خاطرات خوشگلم 

امشب خیلی حرفا برای گفتن دارم اما می‌دونم از کجا شروع کنم 

میدونم به چخ دلیل  الان دارم این حرفا رو میزنم اما نمیدونم چرا الان دارم اینا رو میگم شاید گفتنش یکم برای بقیه مسخره باشه 

میخوام بگم دوستون دارم آدمای که تو زندگی من هستن محشرن هر کدومشون له طرز فجیعی زیبان لبخند هاشون (تارا)جیغ زدن هاشون ،نگاه های عجیب غریبشون بهت وقتی اشتباه کردی(هدیه)،نق زدنشون بخاطر اشتباهاتت (شهین)،گریه کردنشون و خندیدنشون (هاوژین)،احساسی بودنشون (ساسان )،و کسی که بیشتر از همه نگرانم کرده و نگرانم بوده (چیمن)و اما برج سکوت و یخ (محمد) و خیلیای دیگه همتونو دوست دارم 

خیلییییییی زیاد میدونم گفتنش اینجا هیچ فایده ای نداره میخوام تموم عشقمو به کسایی که دوست دارم نشون بدم چون روزی میرسه که دیگه وجود ندارم شاید زودتر یا دیرتر .

تو زندگی بهم یاددادین که چجوری محکم باشم چطوری دوباره بعد از هر شکست خودمو نبازم(تارا،هدیه،هاوژین)و تو مادر اولین قهرمان زندگی من بهم یاددادی سکوت نکنم و هرگز ظلم قبول نکنم سرکش بودن از تو بهم رسیده و اما لذت بردن از تنهایی از پدرم من میکس عجیبی شدم ممنون که منو به دنیا آوردین هر چند ک تلخ بود براتون هر چند که تو خیلی سختی کشیدی هرچند اذیتم کردی اذیتت کردم اما دوستون دارم زندگی، دوست داشتم یعنی همین .هدیه و هاوژین برام ارزشمندن خیلی بیشتر از چیزی که فکرشو بکنن حتی شب های بوده که براشون ،برای دردهاشون گریه کردم شاید واقعی بنظر نمیاد چون من آدم زیاد گوشه گیری بنظر بیام کسی که خیلی بی تفاوته فارغ از هر چیزی که هستین هر کار اشتباهی که کردین دوستون دارم و اما تو تارا بهترین دوستم و اسطوره ی من حضور تو برای من معنی بعد از ۵:۵۹دقیقه یک روز زمستانی میده امید تو امید من بودی تو روزایی که هیچ علاقه ای به اشتراک گذاشتن احساسم نداشتم از صدای خندیدن خوشم نمی اومد و از وجودداشتن و زندگی کردن میترسیدم چون نمیخاستم شکست بخورم و تو بهم یادادی که میشه دوباره عاشق شد و اما من همیشه از بارون میترسیدم و از خیس شدن حس خوبی نداشتم حتی الانم اینجوریم هرگز اون روز یادم نمیره که چطور سحر دستامو گرفت و منو کشوند زیر بارون  و مثه دو تا عاشق دبیرستانی بعد مدرسه رفتیم زیر درخت بعد اینکه کاملا خیس شدیم واقعا اون کارمون چ فایده ای داشت آهان یادم اومد  سحر ازم خواست صدای جیک جیک پرنده ها رو  ،ا صدای بارون بشنوم و ازش لذت ببرم و اون کارو کردم مرسی ازت واسه ساختن همچین خاطره ای 

بنظرم خیلی تشکر های دیگه ای هست که باید از کسایی ک دوسشون دارم بکنم اما فعلا برا امشب بسه .



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در دو شنبه 3 مهر 1401برچسب:,ساعت23:39توسط xor | |